برادر جان!غم مخور که خوش فرمود:
سخن دارم ز استادم نخواهد رفت از یادم
که گفتا حل شود مشکل ولی آهسته آهسته
برادر جان!غم مخور که خوش فرمود:
سخن دارم ز استادم نخواهد رفت از یادم
که گفتا حل شود مشکل ولی آهسته آهسته
شب عید وضعیت فقرا اورژانسی هست!
شب عیدی کمک کن بعضی به ضروریات زندگی محتاجند.نگو من میخوام فرشم را عوض کنم.مبلم را عوض کنم.
تو که فکر تجملی اون بنده خدا مانده که جواب فرزندش را چی بدهد.بچه که سر در نمی اورد.
خدا میفرماید:الفقرا عیالی فقرا خانواده ی من هستند.
آقا یادمان نرود درس حضرت فاطمه را!
شب عروسی اونگونه انفاق کردند.و بعد از سه شب به ان نحو .
الگو بگیریم.
شنیده اید که وسایل فرار سقراط را از زندان فراهم کردند؛ اما او گفت فرار ، بی احترامی به قانون میهن ام است؛ همیشه قانون ، مرا حفظ کرده ؛ یک بار هم من قانون را حفظ کنم.
پس هان ای برادر!
وقت تهیّه سفر عقبی از آن تنگ تر است که ما مسافران را فرصت بار بستن ،
چه جای فارغ نشستن و سخنان بی فایده گفتن؟
تحمل اذیت مردم اولین مرحله از چهار مرحله موت است .در حدیث است که عمل بنی آدم خالص نمی شود مگر اینکه چهار مرحله موت را طی کند اولین مرحله موت ، موت احمر است موت احمر تحمل اذیت مردم است مقامی که فقط با تحمل اذیت میتوان به آن رسید .تحمل اذیت مردم اولین مرحله از چهار مرحله موت است .در حدیث است که عمل بنی آدم خالص نمی شود مگر اینکه چهار مرحله موت را طی کند اولین مرحله موت ، موت احمر است موت احمر تحمل اذیت مردم است مقامی که فقط با تحمل اذیت میتوان به آن رسید .
امام خمینی(قدس سره):
بدترین خارهای طریق کمال و وصول به مقامات معنویه، که از شاهکارهای بزرگ شیطان قطاع الطریق است، انکار مقامات و مدارج غیبیه معنویه است که این انکار و جحود، سرمایه تمام ضلالات و جهالات است و سبب وقوف و خمود است و روح شوق را، که براق وصول به کمالات است، میراند و آتش عشق را، که رفرف معراج روحانی کمالی است، خاموش می کند، پس انسان را از طلب باز می دارد. به عکس، اگر انسان به مقامات معنویه و معارج عرفانیه، عقیدت، خالص کند و ایمان آورد، چه بسا شود که این خود به آتش عشق فطری که در زیر خاک و خاکستر هواهای نفسانیه خمود شده، کمک و مدد کند و نار اشتیاق را در اعماق قلب، روشن کند و کم کم به طلب برخیزد و به مجاهده قیام کند تا مشمول هدایت حق و دستگیری آن ذات مقدس شود.
اربعین حدیث، ج 2 ص164
اى عزیز!
اى مطالعهکننده این اوراق!
اگر تعللى کنى، فرصت از دست مىرود. اى برادر من! این امور را تعویق نینداز که تعویق انداختنى نیست. چهقدر آدمهاى صحیح و سالم با موت ناگهانى از این دنیا رفتند و ندانیم عاقبت آنها چیست؟ پس فرصت را از دست مده و یک دم را غنیمت شمار که کار خیلى اهمیت دارد و سفر خیلى خطرناک است.
دستت از این عالم، که مزرعه آخرت است، اگر کوتاه شد، دیگر کار گذشته است و اصلاح مفاسد نفس را نتوانى کرد، جز حسرت و حیرت و عذاب و مذلّت نتیجه نبرى.
اولیاى خدا آنى راحت نبودند و از فکر این سفر پر خوف و خطر بیرون نمىرفتند.
حالات على بن الحسین، علیهماالسلام، امام معصوم، حیرتانگیز است.
نالههاى امیرالمؤمنین علیهالسلام، ولىّ مطلق، بهتآور است.
چه شده است که ما این طور غافلیم؟
کى به ما اطمینان داده؟ جز شیطان که کارهاى ما را از امروز به فردا مىاندازد؛ مىخواهد اصحاب و انصار خود را زیاد کند و ما را با خلق خود و در زمره خود و اتباع خود محشور کند؟
همیشه آن ملعون، امور آخرت را در نظر ما سهل و آسان جلوه دهد و ما را با وعده «رحمت خدا» و «شفاعت شافعین» از یاد خدا و اطاعت او غافل کند. ولى افسوس که این اشتها کاذب است و از دامهاى مکر و حیله آن ملعون است.
پس انسان باید در همین عالم، این چند صباح را مغتنم شمارد و ایمان را با هر قیمتى هست، تحصیل کند و دل را با آن آشنا کند.
در حدیث قدسی آمده و امام هم از حدیث قدسی نقل میکند:
« ما تقرب إلیّ عبدی بشیء أحبّ إلیَّ ممّا افترضتُ علیه و ما یزال عبدی یتقرب إلیّ بالنوافل حتیّ أحبّه، فإذا أحببته کنت سمعَه الذی یسمع به، و بصره الذی یُبصر به، و یده التی یبطش بها، و رجله التی یمشی بها و إن سألنی لأعطینّه و لان استعاذنی لأعیذنه ». بخاری، 8/131 ( باب ما جاء فی الزکاة )؛ این حدیث نیز در کافی، 2/352 با مختصر اختلافی نقل شده است.
هیچ بندهای به وسیله کاری، نسبت به من تقرب نجسته که محبوب تر از انجام فرایض بوده باشد، آنگاه فرمود: بندهی من با گزاردن نماز های نافله آنچنان به من نزدیک می شود که او را دوست می دارم، وقتی او محبوب من شد، من گوش او می شوم که با آن می شنود، و چشم او می شوم که با آن می بیند، و دست او می شوم که با آن حمله می کند، و پای او می گردم که با آن گام بر می دارد، هر گاه مرا بخواند اجابت می کنم و اگر به من پناه آورد، پناهش میدهم.
+عبودیت وبندگی دردرگاه خداوند موجب میشود تا بنده به مقامی برسد که فنای محض شود و نور خداوند دروجود او جلوه گر شود به گونه ای که مظهر اسما وصفات الهی شود و همان گونه که آیینه عکس روبروی خود را نشان میدهد و خودش دیده نمیشود بنده ای که به این مقام برسد نیز تنها حکایت انوار الهی را میکند و صاحب ولایت تکوینی میشود.
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک نخبه الفلاسفه آیة الله العظمی جناب آقای طباطبائی (ادام الله عمرکم ماشاءالله)
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
کوتاه سخن آنکه جوانی هستم 22 ساله، ...چنین تشخیص می دهم که تنها ممکن است شما باشید که به این سوال من پاسخ دهید. در محیط و شرایطی که زندگی می کنم، هوای نفس و آمال و آرزوها بر من تسلط فراوانی دارند و مرا اسیر خود ساخته اند و سبب آن شده اند که مرا از حرکت به سوی الله، و حرکت در مسیر استعداد خود بازداشته و می دارند. در خواستی که از شما دارم، برای من بفرمایید به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند بشکنم و سعادت بر من حکومت کند؟
یادآور می شوم نصیحت نمی خواهم و الّا دیگران ادعای نصیحت فراوان دارند. دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم. همانگونه که شما در تحصیلات خود در نجف پیش استاد فلسفه داشتید، همان شخصی که تسلط به فلسفه اشراق داشت.(مسموع)
باز هم خاطر نشان می سازم که نویسنده با خود فکر می کند که شفاهاً موفق به پاسخ این سوال نمی شود. وانگهی شرم دارم که بیهوده وقت گرانمایه شما را بگیرم. لذا تقاضا دارم پدرانه چنانچه صلاح می دانید و بر این موضوع می توانید اصالتی قائل شوید، مرا کمک کنید. در صورت منفی بودن، به فکر ناقص من لبخند نزنید و مخفیانه نامه را پاره کنید و مرا نیز به حال خود واگذارید. متشکرم. امضا 23/10/1355
پاسخ علامه طباطبائی به نامه ایشان:
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیکم
برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در پشت ورقه مرقوم داشته اید لازم است همتی برآورده، توبه ای نموده، به مراقبه و محاسبه پردازید. به این نحو که هر روز که طرف صبح از خواب بیدار می شوید قصد جدی کنید که در هر عملی که پیش آید، رضای خدا-عز اسمه- را مراعات خواهم کرد. آن وقت در سر هر کاری که می خواهید انجام دهید، نفع آخرت را منظور خواهید داشت، به طوری که اگر نفع اخروی نداشته باشد انجام نخواهید داد، هر چه باشد.
همین حال را تا شب، وقت خواب ادامه خواهید داد و وقت خواب، چهار پنج دقیقه ای در کارهایی که روز انجام داده اید فکر کرده، یکی یکی از نظر خواهید گذرانید. هر کدام مطابق رضای خدا انجام یافته شکری بکنید و هر کدام تخلف شده استغفاری بکنید. این رویّه را هر روز ادامه دهید. این روش اگر چه در بادی حال سخت و در ذائقه نفس تلخ می باشد ولی کلید نجات و رستگاری است و هر شب پیش از خواب اگر توانستید سور مسبحات یعنی سوره حدید و حشر و صف و جمعه و تغابن را بخوانید و اگر نتوانستید تنها سوره حشر را بخوانید و پس از بیست روز از حال اشتغال، حالات خود را برای بنده در نامه بنویسید. إن شاءالله موفق خواهید بود. و السلام علیکم.
محمد حسین طباطبائی
حضرت ایت الله مصباح:
اگر کسی خدا را دوست میدارد، نمیتواند عزیزترین بندگان او را دوست نداشته باشد، و کسی که آنها را دوست نداشته باشد، خدا را نیز دوست ندارد. چنین فردی دروغ میگوید که خدا را دوست دارد، بلکه چیزی در ذهنش بوده و خیال کرده که خداست و گفته است که دوستش میدارم. بنابراین کسی که عاشق پیغمیر اسلام و اهلبیت او نیست، نمیتواند بگوید خدا را دوست دارد؛ این شدنی نیست. مگر اینکه کسی آنها را نشناسد و نداند که ایشان پیغمبر خدا و شریفترین و عزیزترین بندگان او هستند.
محبت خدا، جلسه دوازدهم، محبت اولیای خداوند، لازمه محبت اوست
حضرت استاد کمیلیدر بیان شرح قسمتی از رساله نور الوحده عارف جلیل القدر خواجه حوراء (مغربی) فرمودند :
ما بلند گوی خدا هستیم ، هر چه او الهام می کند به زبان می آوریم . همان را می گوییم که او به زبان ما آورده ، زیرا بی مدد او نمی توان حرف زد . در عالم توحید همه این تعینات محو است . در عالم توحید هیچ تشخصی نیست ، عالم توحید، مطلق است
. در کتاب روح مجرد ،علامه طهرانی (رحمه الله) می گوید : گاهی که با استاد بودیم و استاد به من می فرمودند که حرف بزن ، احساس می کردم که ایشان در من می دمد و من حرف می زنم . یعنی خود من در وسط نبودم ، این آقا بود که با زبان من حرف می زد .( ایشان این موضوع را حس کرده که در کتاب نوشته است )
پس اگر بین دو شخص این امکان وجود دارد که گفتگو به صورتی باشد که یک شخص قالبی برای دیگری باشد که آن قالب حرف بزند و در اصل آن جانی که به قالب داده شده و آن دم و نفحه ای که در او دمیده ، شخص دیگری است ، واین مسئله را شخص دوم حس می کند ، و وقتی بین این دو شخص که ارتباط روحی با هم دارند ، این معنا حاصل می شود ، چگونه بین خدا و بنده اش این نباشد . مسلماً این معنا هست . وقتی انسان در توحید و فنا رفت این را می فهمد . ما چون در حجابیم این حقیقت را درک نمی کنیم . ولی اگر پرده ها کنار برود می فهمیم فقط یکی است و هیچ چیز دیگری نیست .
مرحوم آیت الله محمد بهاری :
همچنانکه اگر کسی سمّی خورده باشد اگر طالب صحّت بدنش است لازم است بر او فوری دست و پایی کند و آن سّم را بقیء و غیره خارج نماید از بدن خود اگر مسامحه کرد اورا هلاک خواهد کرد دفعة ً و سمومات معاصی ایضاً چنین است اگر مسامحه از توبه شود بسا میشود فوراً می میرد و ختم به شرّ می گردد نعوذ بالله ، جمیع انبیاء و اولیاء عمده ترسشان در دار دنیا از سوء خاتمه بوده باری فالبدار البدار یا اخوان الحقیقه و خلّان الطریقه الی التوبة الرقیقه الانیقه قبل ان یعمل سموم الذنوب بروح الایمان فلا ینفع بعده الاحتماء و ینقطع عنه تدابیرالاطباء و یعجر عن التاثیر نصح العلماء و تکونوا من مصادیق قوله تعالی و جعلنا من بین ایدیهم سداً و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لا یبصرون .
شرح ماجرا به نقل از فرزند آیت الله شبیری زنجانی از زبان پدر بزرگوارشان اینگونه نقل میشود که :
در سفری که امام خمینی(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام در صحن حرم امام رضا (ع) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه میشوند. امام امت (ره) که در آن زمان شاید در حدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می شمارد و به ایشان میگوید با شما سخنی دارم.حاج حسنعلی نخودکی میگوید: من در حال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من خودم پیش شما میآیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی میآید و میگوید چه کار دارید؟
امام (ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (علیهالسلام) کرد و گفت: تو را به این امام رضا، اگر (علم) کیمیاداری به ما هم بده؟
حاج حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند:اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول میدهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و در هر جایی به کار نبرید؟
امام خمینی (ره) که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان میبارید، سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند: نه نمیتوانم چنین قولی به شما بدهم.
حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید روبه ایشان کرد و فرمود: حالا که نمیتوانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد میدهم و آن این که:
بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هو العلی العظیم» میخوانی.
و بعد تسبیحات فاطمه زهرا سلام الله علیها را میگویی.
و بعد سه بار سوره توحید «قل هو الله احد» را میخوانی.
و بعد سه بار صلوات میگویی: اللهم صل علی محمد و آل محمد
و بعد سه بار آیه مبارکه: وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا ؛ را میخوانی که این از کیمیا برایت بهتر است.
(سوره طلاق آیه 2 و 3) (هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند و او را از جایی که گمان ندارد روزی میدهد، و هرکس بر خداوند توکل کند کفایت امرش را میکند، خداوند فرمان خود را به انجام میرساند، و خدا برای هر چیزی اندازهای قرار داده است.)
منبع: سایت معاونت تهذیب حوزه
مرحوممطهّریدر مراجعتاز اینملاقات ها بسیار مشعوفبودند، و می فرمودند: در یکبار کهخدمت شانبودماز منپرسیدند: نماز را چگونهمی خوانی؟ عرضکردم: کاملاً توجّهبهمعانی کلماتو جملاتآندارم!
فرمودند: پسکِیْ نماز می خوانی؟! در نماز توجّهاتبهخدا باشد و بس! توجّهبهمعانیمکن!
انصافاً اینجمله ی ایشانحاویاسرار و دقائقیاست، و حقّ مطلبهمین طور استکهافادهفرمودهاند.
چرا که در نماز اگر انسانمتوجّهمعانینماز شود کهمثلاً إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ بهمعنیآن استکه: منفقطتو را عبادتمی کنمو از تو استعانتمیطلبم، ذهنو فکر نمازگزار بدینحقیقتمتوجّهبودهو از توجّه کاملبهخدا غافلاست؛ در حالی کهباید توجّهصد در صد بهسویخدا باشد و مخاطبفقطخدا باشد، و در این صورتدیگر توجّهبهمعنینیستمگر بهنحوه ی آلیو مِرآتی، همچنان کهدر نماز نباید انسانتوجّهبهالفاظو عباراتآنداشتهباشد مگر توجّهآلیو مِرآتی. زیرا اگر توجّهبهالفاظنماز از صحّتادا کردنو تجوید آنو أداءِ از مخارجآنشود، دیگر آننماز، نماز نیست؛ نهتوجّهبهخداستو نهتوجّهبهمعنی.
ولیاگر توجّهبهخدا شود و انساندر خطابو مکالمهاشبا خدا لحظهایفرود نیاید، نهفکر الفاظنماز را بنماید و نهفکر معانیآن را، در این صورتتمامالفاظخود به خود بهنحو آلیو مِرآتییعنیبا نظر غیر استقلالیآمدهو بهدنبال، جمیعمعانینیز بهطریقآلیو مِرآتینهبا نظر استقلالیآمدهو همهبهنحو صحیحو مطلوبأدا شدهاستبدونآن کهدر توجّهتامّ بهخداوند و حضور قلبخللیوارد آید.
مثلاً در همینمکالماتو گفتگوهائیکهما شبانهروز با همداریم، و در سخنرانی ها و خطابهها و مراجعاتو فصلخصومت ها و سائر اموریکهدر آنها عنوانتخاطبو گفتگو است، تمامتوجّهما بهشخصمخاطباستنهبهخطاب . آنچهدر خطاباز مغز و اندیشه ی انسانبر زبانجاریمی شود همهاشدرستو صحیحاست، بدوناین کهما توجّهبهصحّتآنها داشتهباشیم؛ و اگر یکلحظهتوجّه مانرا بهعباراتو مطالبیکهردّ و بدلمیشود منعطفسازیم، اصلتوجّهبهخطاباز میانمی رود و در آنلحظهدیگر مخاطبیوجود ندارد.
بزرگانفرمودهاند : جمعمیاندو لحاظاستقلالیو آلینمیشود. اگر لحاظ ماندر نمازها مستقلاًّ بهخدا باشد حتماً بهالفاظو معانیآنها باید آلیو غیر استقلالیو تَبَعیباشد؛ و اگر لحاظ مانرا بهالفاظنماز و یا معانیآنمستقلاّ بدوزیم، قهراً و اضطراراً باید توجّه مانبهخدا تبعیو ضمنیباشد نهاستقلالی.
منوقتیبا شما سخنمی گویمو مثلاً می گویم: آقا شما امروز مسافرتنکنید، و در حرمامامرضا بمانید! صد در صد توجّهمبهشما و حقیقتشماست. اینرا نظر استقلالینامند. و البتّهاینمعانیبدونغلطدر ذهنمنمیآید و ذهنمنالفاظیرا متناسببا آنمعانیاستخداممی کند و بر زبانجاری میسازد، و بدونهیچخطائیمُسَلسَلاً اینمعانیو الفاظاستخدامشدهو بهشما برایابراز و اظهار آنمقصود منتقلمی گردد. امّا اگر بخواهممعنیامروز مسافرتنکنید را در ذهنبیاورمو یا الفاظآنرا به خصوصهتصوّر نمایم، دیگر مخاطببودنشما از میانمی رود و استقلالخود را از دستمی دهد؛ مگر ضمنیو تبعیو آلیو مرآتی.
در نماز کهاهمّ امور استباید انساندر حضور قلببهخدا منقطعباشد و هیچخاطرهایو اندیشهایاز ذهنعبور نکند، و اینفقطدر صورتیامکانپذیر استکهجملاتو عباراتنماز کهطبعاً حاویمعانیخود میباشند بدوناندکتوجّهبهخود آنها در ذهنبیاید و بر زبانجاریشود. در این صورتنماز، نماز است. یعنیمخاطبخداست؛ حضور قلببا خداست.
و گرنهحضور قلببا الفاظو یا با معانیاست؛ و خداوند علیّ أعلیمهجور گردیده، و فقطبهنظر ضمنیکهدر حقیقتنظر نیستبهاو ملاحظهشدهاست.
باری، مرحومحاجسیّد هاشمهمبهمرحوممطهّریعلاقمند شدهبودند؛ و در سفر اخیر حقیر بهشامکهحضرتآقا هم بدانجا برایزیارتمشرّفبودند، و اینسفر پساز شهادتآنمرحومبود، برایاینضایعهمتأسّفبودند. رَحِمَ اللهُ الْغابِرینَ، و ألحَقَ الباقینَ بِهِمإنْ شاءَ اللَهُ تَعالَی.
روح مجرّد ، ص 161
ابوبصیر رحمه الله مى گوید:
در کوفه بودم ، به یکى از بانوان درس قرائت قرآن مى آموختم . روزى در یک موردى با او شوخى کردم !
مدت ها گذشت تا اینکه در مدینه به حضور امام باقر علیه السلام رسیدم . آن حضرت مرا مورد سرزنش قرار داد و فرمود:
- کسى که در حال خلوت گناه کند، خداوند نظر لطفش را از او بر مى گرداند، این چه سخنى بود که به آن زن گفتى ؟
از شدت شرم ، سرم را پایین انداخته و توبه نمودم .
امام باقر علیه السلام فرمود: مراقب باش که تکرار نکنى .
بحارالانوار جلد 46 صفحه 247
گفته اند که : یکى از پیامبران ، به درگاه پروردگار راز و نیاز کرد و گفت : پروردگارا! چگونه به تو راه یابم ؟ پروردگار، به او وحى فرستاد که : ترک خویش کن ! و سوى من آی !
کشکول شیخ بهایی
حضرت آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی:
در یکی از ماههای مبارک رمضان بود که موضوعی را خدمت ایشان عرض کردم.با ایشان تا کنار ماشین قدم میزدم. ایشان فرمودند که این کار را انجام بده، اینطوری انجام بده، آنطوری انجام بده، داشتند توصیه میکردند. من عرض کردم: آقا، خیلی وقت تنگ است؛ اینقدر فرصت نیست. ایشان فرمودند:«چرا وقت تنگ است»؟ گفتم: من صبح میروم سر کار و مسؤولیّت اداری دارم، بعد از ظهر که برمیگردم افطاری میخوریم و بعد هم خودم را برای اینکه خدمت شما برسم، آماده میکنم. بعد تا برسم خانه، ساعت دوازده میشود، تا آماده خواب بشوم، خلاصه من چهار ساعت میخوابم. ایشان فرمودند: «چهار ساعت میخوابی»؟ گفتم: حاج آقا! پس چقدر بخوابم؟ ایشان گفتند: «آقا! جدّاً چهار ساعت میخوابی»؟ من یک شیطنتی کردم گفتم: شما چقدر میخوابید؟ من امیدوارم آنهایی که میشنوند به دقّت بشنوند و باور کنند. ایشان فرمودند: «چهل و پنج دقیقه». من مغلطه کردم و گفتم: حاج آقا! بعد از نماز صبح، چهل و پنج دقیقه؟ فرمودند: «نخیر؛ مغلطه نکن پسر! چهل و پنج دقیقه».