طالب

صدهزاران طالب اینجا سرنهاد / تا که یک کس اندر این ره پا نهاد

طالب

صدهزاران طالب اینجا سرنهاد / تا که یک کس اندر این ره پا نهاد

طالب

بنشین و نظاره کن تنهاییم را...
برنمی تابم...
راهی ندارم جز...
پس...
دعایم کن.

+دل نگارهایم بر اساس دریافت ها , درک مطالب خوانده شده ی کتب , شنیده ها و... است.
بنابراین احتمال خطا در انها وجود داره.ممنون میشم اگه اشتباهی دید تذکر بدید.
به امید خدا بقیه مطالب با سند و مدرک ارائه می شوند.



Reba.ir

آخرین مطالب

pic position

pic position

پیوندها

جاده توفیق باز است

پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۰۳ ب.ظ

خیلی از اوقات تصور می کنییم که راه سلوک توفیقی می خواهد که ما نداریم. اما حقیقت این است که اگر تجربه و حالی معنوی دست داد و پس از آن اندک اندک حرکت کنیم، حرکت تسهیل می شود. عفو و رحمت خداوند دست و پا را باز می کند. اگر آنهایی را که می شنویم ، دغدغه ای در ما بوجود آورند و کم و بیش به آنها عمل کنیم، پس از کمی حرکت، لطف خدا  و اصلاح را حس می کنیم. اندک اندک، فشار غرایز، کم می شود و بالاخر ه از بین می رود. این حالی است که همه ما حداقل برهه ای از آن را بدست آورده ایم ولی عمده نگهداری آن است. اینجاست که کم کم هوی می رود و فقط خطورات می ماند که پس از چندی مقاومت آنها هم می روند و فقط یک حس ضعیف گناه می ماند و در آخر همان حس هم دیگر نیست.

مرحوم کاشف الغطاء می فرمودند: عده مرتب از عدم امکان عصمت برای اهل بیت می پرسند و این در حالیست که مدت شش ماه است که حتی مکروه از خود من سر نزده است!


حجت السلام و المسلمین دکتر نخاولی

منبع: Gofteman-bartar.ir


۹۳/۰۱/۲۸ موافقین ۶ مخالفین ۰
طالب 1

راه سلوک

نظرات  (۱۰)

۲۹ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۴۶ افسر جنگ نرم
سلام همسنگر
شهادت امام هادی علیه السلام نزدیکه و بهترین فرصته تا بتونیم شر تصاویر مبتذل که نسبت داده شده به ایشون رو برکنیم!
اما وظیفه جوانان انقلابی و فعال در فضای مجازی بدنبال نتایج هتاکی شاهین نجفی ملعون...

به پست آخر ما سر بزنید با عنوان "آهای بچه شیعه"

با اجازه وبلاگ ارزشمند شما را نیز در لیست همسنگران قرار دادیم.

یا علی النقی علیه السلام.

پاسخ:
سلام و درود
ممنون از لطفتون
شنیدم این ملعون تازگیا یه اهنگ برا امام حسین علیه السلامم ....
گاهی اوقات ما دنبال یه معجزه ایم در صورتی که اگر اراده کنیم و عمل راههای توفیق باز میشه
پاسخ:
معجزه عمل در آن به آن است که ازش غافلیم
۲۹ فروردين ۹۳ ، ۰۵:۴۲ سیدمحسن علوی
سلام
خوبه
آیتالله بهجت گفت:ماتو فکر این هستیم که چرا برای نماز شب بیدار نمیشویم!!!
آیا اوقاتی هم که بیداریم در روز به فکر خدا هستیم؟؟؟
پاسخ:
سلام و درود
؟!
۲۹ فروردين ۹۳ ، ۰۳:۱۳ علی اکبر مجنون الحسین جان
بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

ارواحناله لک الفدا

باسلام وادب محضر همه ی بزرگواران؛خواهران گرامی و برادران عزیزم

این شعر را از سوی حسینیه ی ققنوس کربلا

به مناسبت میلاد مادرجان عالمین؛فرمانروای کائنات هستی،حضرت فاطمه زهرا ارواحناله لک الفدا هدیه به شما خوبان می نمایم.

امیداست که شما با نشر این شعر استثنائی و زیبا؛باعث خیرات و برکات عالی برای خود وخانواده ی خود و همه عالم شوید.انشاالله

التماس دعای عهدوفرج مولایمان اباصالح المهدی جان

را از هم بخواهیم و فراموش نکنیم


خواب بودم، خواب دیدم مرده ام
بی نهایت خسته و افسرده ام

تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

روی من خروارها از خاک بود
وای، قبر من چه وحشتناک بود!

بالش زیر سرم از سنگ بود
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود

هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت

خسته بودم هیچ کس یارم نشد
زان میان یک تن خریدارم نشد

نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی
ترس بود و وحشت و دلواپسی

ناله می کردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم، در پی یک جرعه آب

آمدند از راه نزدم دو ملک
تیره شد در پیش چشمانم فلک

یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟

گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود
لرزه بر اندام من افتاده بود!

هر چه کردم سعی تا گویم جواب
سدّ نطقم شد هراس و اضطراب

از سکوتم آن دو گشته خشمگین
رفت بالا گرزهای آتشین

قبر من پر گشته بود از نار و دود
بار دیگر با غضب پرسش نمود:

ای گنه کار سیه دل، بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر

گوئیا لب ها به هم چسبیده بود
گوش گویا نامشان نشنیده بود

نامهای خوبشان از یاد رفت
وای، سعی و زحمتم بر باد رفت

چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد
بار دیگر بر سرم فریاد کرد:

در میان عمر خود کن جستجو
کارهای نیک و زشتت را بگو

هر چه می کردم به اعمالم نگاه
کوله بارم بود مملو از گناه

کارهای زشت من بسیار بود
بر زبان آوردنش دشوار بود

چاره ای جز لب فرو بستن نبود
گرز آتش بر سرم آمد فرود

عمق جانم از حرارت آب شد
روحم از فرط الم بی تاب شد

چون ملائک نا امید از من شدند
حرف آخر را چنین با من زدند:

عمر خود را ای جوان کردی تباه
نامه اعمال تو باشد سیاه

ما که ماموران حق داوریم
پس تو را سوی جهنم می بریم

دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود
دست و پایم بسته در زنجیر بود

نا امید از هرکجا و دل فکار
می کشیدندم به خِفّت سوی نار

ناگهان الطاف حق آغاز شد
از جنان درهای رحمت باز شد

مردی آمد از تبار آسمان
دیگران چون نجم و او چون کهکشان

صورتش خورشید بود و غرق نور
جام چشمانش پر از خمر طهور

لب که نه، سرچشمه ی آب حیات
بین دستش کائنات و ممکنات

چشمهایش زندگانی می سرود
درد را از قلب انسان می زدود

بر سر خود شال سبزی بسته بود
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود

کِی به زیبائی او گل می رسید
پیش او یوسف خجالت می کشید

دو ملک سر را به زیر انداختند
بال خود را فرش راهش ساختند

غرق حیرت داشتند این زمزمه
آمده اینجا حسین فاطمه؟!

صاحب روز قیامت آمده
گوئیا بهر شفاعت آمده

سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد

گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)
من کجا و دیدن روی حسین (ع)

گفت: آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را

اینکه این جا این چنین تنها شده
کام او با تربت من وا شده

مادرش او را به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است

خویش را در سوز عشقم آب کرد
عکس من را بر دل خود قاب کرد

بارها بر من محبت کرده است
سینه اش را وقف هیئت کرده است

سینه چاک آل زهرا بوده است
چای ریز مجلس ما بوده است

اسم من راز و نیازش بوده است
تربتم مهر نمازش بوده است

پرچم من را به دوشش می کشید
پا برهنه در عزایم می دوید

بهر عباسم به تن کرده کفن
روز تاسوعا شده سقای من

اقتدا بر خواهرم زینب نمود
گاه میشد صورتش بهرم کبود

تا به دنیا بود از من دم زده
او غذای روضه ام را هم زده

قلب او از حب ما لبریز بود
پیش چشمش غیر ما ناچیز بود

با ادب در مجلس ما می نشست
قلب او با روضه ی من می شکست

حرمت ما را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با عباس داشت

اشک او با نام من می شد روان
گریه در روضه نمی دادش امان

بارها لعن امیه کرده است
خویش را نذر رقیه کرده است

گریه کرده چون برای اکبرم
با خود او را نزد زهرا (س) می برم

هرچه باشد او برایم بنده است
او بسوزد، صاحبش شرمنده است

در مرامم نیست او تنها شود
باعث خوشحالی اعدا شود

کشته اشکم، شفیع امتم
شیعیان را مُنجِیَم از درد و غم

گرچه در ظاهر گنه کار است و بد
قلب او بوی محبت میدهد

سختی جان کندن و هول جواب
بس بود بهرش به عنوان عقاب

در قیامت عطر و بویش می دهم
پیش مردم آبرویش می دهم

آری آری، هرکه پا بست من است
نامه ی اعمال او دست من است

ناگهان بیدار گردیدم زخواب
از خجالت گشته بودم خیس آب

دارم اربابی به این خوبی ولی
می کنم در طاعت او تنبلی؟!

من که قلبم جایگاه عشق اوست
پس چرا با معصیت گردیده دوست؟

من که گِریَم بهر او شام و پگاه
پس به نامحرم چرا کردم نگاه؟

من که گوشم روضه ی او را شنید
پس چرا شد طالب ساز پلید؟

چشم و گوش و دست و پا و قلب و دل
جملگی از روی مولایم خجل

شیعه بودن کی شود با ادعا؟
ادعا بس کن اگر مردی بیا

پا بنه در وادی عشق و جنون
حبّ دنیا را ز قلبت کن برون

حبّ دنیا معصیت افزون کند
معصیت قلب ولیّ را خون کند

باش در شادی و غم عبد خدا
کن حسابت را ز بی دینان جدا

قلب مولا را مرنجان ای جوان
تا شوی محبوب رب مهربان

سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکند
غافل از واقعه ی روز حسابت نکند

ای که دم می زنی از عشق حسین بن علی (ع)
آن چنان باش که ارباب جوابت نکند

 

شاعر عزیزاین شعر؛برادر بزرگوارامان

سید امیرحسین حسینی است.

همگی برایش از خداوند جلیل توفیقات

عظیم مسئلت می نمائیم.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم


برای مادرت یک کاری بکن فردا نه
چند ثانبه دیگر هم نه
چند ساعت بعد هم نه
همین الان ، اگر زنده است… دستش را
اگر به آسمان رفته است …قبرش را
اگر پیشت نیست …یادش را
اگر قهری…چهره اش را
اگر آشتی هستی پایش را…ببوس
التماس دعا
یاحق

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام برادر بزرگوار

الله تویی و ز دلم آگاه تویی  / درمانده منم دلیل هرراه تویی

 گرمورچه ای دم زند اندر ته چاه  / آگه زِ دَمِ مورچه و چاه تویی . . .

ممنون از حضور سبزتون
التماس دعا
یاعلی مددی


آرام از کنارت می گذرد...
بی صدا ...بدون جلب توجه...
سیاهی رنگ اوست و بو نداشتن ویژگی او...
صورتش نمیبینی،اما در مقابل اویی....
اوست که با سکوت، با تو حرف میزند و به تو می آموزد...
اگر اهلش باشی....
در اوج کرامت هست و تندیس متانت..
نزدیک،اما دور از دسترس...
بی عشوه ولی دلربا...
اوست معلم وقار در قله ی بی نیازی...
هر خارو خسی عاشقش نمی شود....
 و زیباییش را هر دلی لمس نمیکند...
او پیش از انتخاب شدن انتخاب می کند....
 و پیش از معشوق شدن عاشق می شود...
با زیرکی گوی عقل را از کنار دیو هوس می رباید....
او همان دختر عفیف و در پس پرده ی حجاب است...
آری او دختری است شبیه خدا

۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۲۷ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
توفیق...
آره واقعا ... 
خدا کنه اینن حس رو درک کنیم...:"س از چندی مقاومت آنها هم می روند و فقط یک حس ضعیف گناه می ماند و در آخر همان حس هم دیگر نیست."
هعیییییییییییییییی
متاسفانه فقط به جمله اللهم ارزقنا توفیق الطاعه اکتفا کردم
):
خیلی اوقات هم فکر میکنیم اصلا این چیز ها کجا و ما کجا، ما گناهکاریم، هرگز به این مقام دست نخواهیم یافت.
قطعا این فکر ها غلط است..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">