طالب

صدهزاران طالب اینجا سرنهاد / تا که یک کس اندر این ره پا نهاد

طالب

صدهزاران طالب اینجا سرنهاد / تا که یک کس اندر این ره پا نهاد

طالب

بنشین و نظاره کن تنهاییم را...
برنمی تابم...
راهی ندارم جز...
پس...
دعایم کن.

+دل نگارهایم بر اساس دریافت ها , درک مطالب خوانده شده ی کتب , شنیده ها و... است.
بنابراین احتمال خطا در انها وجود داره.ممنون میشم اگه اشتباهی دید تذکر بدید.
به امید خدا بقیه مطالب با سند و مدرک ارائه می شوند.



Reba.ir

آخرین مطالب

pic position

pic position

پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشاوره ازدواج» ثبت شده است

سلامی چو بوی خوش آشنایی.

امروز قرار است با هم به "سن ازدواج" برسیم، خب می‌دانید بعضی از خانواده‌ها فکر می‌کنند که رسشِ سنی بیشتر به سن تقویمی رجوع می‌کنند، در حالی که ما جوان داریم که سن تقویمی او بیست و پنج سال است، ولی صادقانه هنوز سن عقلی او روی پانزده، چهارده سال و بعضی موقع‌ها روی ده سال دور می‌زند! متأسفانه من جوان می‌بینم که دماغش آنقدر برایش ارزش پیدا کرده که هنوز دِماغش آن اندازه برایش ارزش پیدا نکرده! خب من روی صحبتم با آن‌ها نیست چون شما آنقدر اهلیت داشتید که آمدید نهاد خانواده را تشخیص دادید، ولی با این اهلیت هم اگر دانش لازم را کسب نکنید و دانش را به فهم تبدیل نکنید و فهم را کاربردی نسازید و تجزیه و تحلیل نکنید نگران این هستم که نکند صلاحیت خوب خودتان را به دلیل اینکه باغبان‌های خوبی نباشید، کمی از دست بدهید و آن‌ها دچار آسیب بشود و علف هرزه در اطراف‌تان زیاد شود.

تشخیص شما در اینکه چه منبعی بتواند به شما بگوید سن‌تان چقدر است؟ اصلاً به شناسنامه‌تان نگاه نکنید. اصلاً به این نگاه نکنیم که سن تقویمی ما بیست سال است! از خودتان بپرسید آیا ارزش‌های من هنوز در لباس دیگران است، هرچه آنها می‌پوشند من باید بپوشم؟! اگر اینطوری بود شما از نظر اجتماعی سن‌تان هنوز کودک است. آیا انتخاب من بستگی به فیلم‌های تلویزیون دارد؟ اگر فیلم‌های تلویزیون برایتان ترسیم کرد که چی درست است و چه غلط است، هنوز شما از لحاظ ارزشی فرد بالغی نشدید! فرد پخته‌ای نشدید! فرد وارسته‌ای نشدید. ولی وقتی با خانم‌تان نشستید و گفتید راستی ما چه سبک زندگی را می‌پرستیم و دوستش داریم و دوست داریم که در این سبک زندگی وارد شویم. سبک زندگی ما این است که مبل ما چقدر قیمت داشته باشد؟ سبک زندگی ما این است که اگر میهمان برایمان آمد چند نوع خورشت برای او درست کنیم؟ سبک زندگی ما این است که اگر من می‌خواهم خانمم را خوشحال کنم مبلغ چیزی که برایش می‌خرم باید مبلغ آن، او را خوشحال کنم یا اینکه به یادش هستم و روی یک کاغذی، حتی کاغذ پاره‌ای نوشتم باقی بقایت، جانم فدایت، از سوی هستی گردم برایت... این شعر قشنگ است، پیام خوب، اینکه نگاه مثبت، اینکه من می‌روم بیرون، لقمه‌ای نانی می‌خورم ساندویجی می‌خورم نصف آن را بیاورم و بگویم خانم دلم نیامد این را کامل بخورم، گفتم شب که می‌آیم خانه با شما بخورم. چقدر خوب است انسان‌ها یادشان به معنای یکدیگر باشد نه به بهای یکدیگر. گاهی اوقات من خانه‌هایی می‌روم که واقعاً از نظر در و دیوار خیلی وارسته هستند ولی صادقانه اصلاً نگاهی به خانه ندارد، زن سوی خودش، مرد سوی خودش، و بچه هم در سوی بیابان‌های خودش غرقاب چیزهایی هست! خب اینها سن‌شان از نظر سن مفهومی یک سن معنوی درست برای ازدواج نبوده است. چون کسی سن معنوی‌اش درست است که کلمه «من» را کنار بگذارد، حالا می‌شود «ما» دیگر نمی‌گویم خانه من! نمی‌گویم ماشین من! نمی‌گویم خواسته من! می‌گویم خانه ما، ماشین ما، سفرة ما، غذای ما، اگر آقای محترمی بلند شود و ظرفی را می‌شوید به خانمش برنمی‌گردد بگوید برای تو ظرف تو را شستم! یک کمی با خودش فکر می‌کند و می‌گوید چه کسی ظرف را کثیف کرد؟ همانقدر که خانمم ظرف را کثیف کرده من هم کثیف کردم، بعد کم‌کم این نگاه در او ایجاد می‌شود که آیا واقعاً من حرف دارم با او به عنوان یک جنس خدمتگزار نگاه کنم، یا آن جنسی است که در کنار من کمال دینی شدن تجربه می‌کند، و من در کنار او کمال دینی شدن را تجربه می‌کنم. این حال را که نگاه می‌کنیم کم‌کم حس می‌کنیم

ناز من و نیاز من از عشق، قبله منم و نماز از عشق     از لاله نماز صبح خیزد، از چشم شقایقش ریزد

بوی تو طراوت از زبانم، یک چیزی به نام یاد خدا به خانه‌ام می‌آید.

بچه‌ها! فکر نکنید اگر خانه‌تان به جا بود، فرش‌تان راه بود، کمدتان پر از بشقاب بود، یخچال‌تان پر از میوه بود، خوشبخت هستید! ما این‌ها را با همه حیوانات شریک هستیم. همه حیوانات همه چیزی را که ما میخوریم می‌گوید

خور و خواب و خشم و شهوت                 شعب از جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت

قرار است در این ازدواج، شما ثابت کنید چقدر به آقا زمان(عج) نزدیک هستید، قرار است ثابت بکنید چقدر شیعة واقعی علی‌بن‌ابیطالب(ع) هستید. خانم محترم! قرار است نشان دهید چقدر زهرایی هستید. نسبت شما با حضرت زهرا(س) به سادگی شماست. ساده دو کلمه است. نگاه کنید «سا» یعنی آرامش، «ده» یعنی دهنده. ساده آرامش‌بخش است. زنی که با توقعات زیادی‌اش در مردش اضطراب ایجاد می‌کند ساده نیست. اضطراب‌ برانگیز است. این اضطراب‌ها مثل خوره تصویر ذهنی شما را در ذهن مردتان خراب می‌کند. مردی که نمی‌تواند به همسرش بگوید نفسم، عزیزم، جانم، قوت قلبم، هستی من، وقتی خانم محترمش رفته آرایشگاه بگوید وای! ماشاءا... چقدر زیبا شدی. این مرد است؟! بیشتر مصداق درد است، باید برود دور جهان بگردد، شاید بفهمد که اصل اساس همین درد است که در جان همین بنده خدا لانه کرده است! هیچ چیزی بهتر از سادگی و صداقت در زندگی به دردتان نمی‌خورد. زنی که اولین دروغ گفت دروغ دوم را راحت‌تر می‌گوید. مردی که اولین پنهان کاری را کرد دومین را پنهان‌کاری می‌کند. خیلی ساده غلط‌هایتان را هم بنشینید با هم مرور کنید که مثلاً من امروز داشتم می‌رفتم این اشتباه اتفاق افتاده، دوست نداشتم اتفاق بیافتد. ولی وقتی این غلط را پنهان کردید، صدتا غلط دیگر باید بکنید تا آن غلط را پنهان کنید! خب چرا بیاییم خرابش کنیم. اگر من سن اعتقادی‌ام رشد کرده باشد و فهمیده باشم که من سه جایگاه دارم، یا مجتهدم، یا مقلَّدم، یا مقلِّدم. خب اگر مجتهد نیستیم و می‌دانم که اطلاعاتم هم آنقدر نیست که یک چیزهایی را بفهمم مثل آدم بگویم خانم مرجع من این است، خانم هم می‌گوید آقاجان مرجع من هم این است، بنشینیم پای حرف‌مان مرجع‌مان، کسی که ما را هدایت می‌کند، ببینیم چه به ما می‌گوید، تکلیف من را چگونه مشخص کرده است؟ شما خودت برای خودت خیاطی می‌کنی، خودت برای خودت می‌آیی خانه‌ات را بسازی؟ بنای معنوی و معمار معنوی تو آن انسان است، چگونه برای ساختمانی که خاک و گِل است می‌رویم بهترین مهندس و معمار را گیر می‌آوریم که ساختمان‌مان از قواره نیافتد، ساختمان‌مان شکل خوبی داشته باشد، بهترین نقاش‌ها را می‌آوریم که ساختمان‌مان قشنگ باشد، حیف نیست که ساختمان روح‌مان بی‌قواره باشد با عمل کردن نادرست به تکالیفی که داریم؟ این هم جزء سن توست. وقتی این را پیدا می‌کنی از ظاهرگرایی و صورت‌گرایی گذر می‌کنیم و باطن‌گرایی و سیرت‌گرایی می‌رسی. بعد برایت مهم نیست که خانمت چقدر لباسش گرانقیمت است، برایت مهم است که حتی اگر خانمت ارزان‌ترین و بدشکل‌ترین و زشت‌ترین لباس‌ها را بپوشد چون خانم توست عزیز است، برای تو مهم نیست که مردت برایت چه می‌خرد که نشان دهد تو چقدر ارزش داری؟ مهم این است که مردت در هر لحظه که هست به یاد تو هست، و حتی از بیرون یک خودکار هم می‌خرد برایت می‌آورد تو به یاد «ن و القلم و ما یستطرن» می‌بینی چه چیز گرانبهایی، چه هدیه ارزشمندی تو برای من خریدی.

از مرحله خودپرستی، به خداپرستی انتقال پیدا می‌کنی و سن تشخیص داده شده ازدواج، یک سن مناسب پسندیدة معنویِ صریح باشد. حتی اگر هم انتخابت را کردی، گریز از این سن‌ها باید بازسازی مجدد بکنی ازدواج خودت را. حواست باشد، ازدواج هم مثل هر بنایی ممکن است اولش با یکسری نقص‌ها شکل بگیرد، هیچ بنایی از اول کامل نبوده، اول یک زمین افتاده در یک گوشه، پستی دارد، بلندی دارد، می‌روند این را اول تسطیحش می‌کنند، تو هم باید دل زنت را تسطیح کنی، تو هم باید دل مردت را تسطیح کنی. می‌روند نگاه می‌کنند به چه شکلی می‌توانند یک حال خوش در او ایجاد کنند، تو هم باید این حال خوش را در او ایجاد کنی.

چهار حال به تناسب این سن‌ها در ازدواج شما شکل می‌گیرد، یک حال مخموری است که اصلاً به درد نمی‌خورد. این دفعه باید یک گرم طلا بیاورد، فردا باید یک کیلو بیاورد، بعد هم هیچ ارزشی برایت پیدا نمی‌کند. این دفعه باید چادر کَلوکه برای تو بگیرد، فردا باید برایت چادر تریبِرا برایت بگیرد، باز هم برایت ارزش پیدا نمی‌کند. ولی اگر حالت یک کمی رشد کرد، گرچه این حال دوم هم خیلی حال جانانه‌ای نیست، می‌شود «حال محصوری» یعنی یاد او دل تو را شاد می‌کند و این البته وابستگی می‌آورد که باید به وارستگی تبدیل شود. یعنی شما باید همین را هم مدیریت بکنید. بعد کم‌کم این حال محصوری هم به یک «حال منشوری» تبدیل می‌شود به محض اینکه همسرت از در وارد می‌شود با اشتیاق جلو می‌روی و میگویی سلام خوش آمدی همه کس من. نه اینکه بعضی از مردها از بی‌کسی می‌گویند مریم، مریم، مریم برایت می‌کنم! مریم تو کجایی مفقودالاثر! خب این شاید مادر بنده خدا گفته اینطوری خودتان را پیش او عزیز کنید، ولی دقیقاً خودتان را مریض می‌کنید و از چشم او هم می‌افتی. یا بعضی از مادرها به دخترهایشان توصیه می‌کنند وقتی شوهرت می‌آید به خانه، شروع کن به کار کردن! آن مادر که متخصص مطالعات خانواده نیست، او مادر برای پدر قدیمی است که هشت ساعت کار می‌کرد و دیگر بیکار بود، هشت ساعت تفریح می‌کرد و هشت ساعت هم استراحت می‌کرد. پدرِ الآن باید هشت ساعت کار کند، هشت ساعت اضافه کاری، هشت ساعت کابوس کار اضافه‌کاری، دیگر رفت آن دوره. حالا این دوره همدلی است که جان می‌دهد. یک ساعت با هم هستید حرف‌هایی بزنید که اساس و ریشه دارد، اصولی دارد، قشنگ است، مقدس است. این پیچ تلویزیون هم خاموش کن. هر سریالی، هر برنامه‌ای که می‌آید دزد چشم‌تان هست، دزد حال‌تان هست، دزد عاطفه‌تان هست، گرچه من مبلغ تلویزیون هستم خیلی هم دوستش دارم و به تناسب رسانه‌های کفر و به تناسب رسانه‌های ضالّه خیلی هم کارش خوب است، ولی چون خانه کارش خوب نیست نباید خانواده را تعطیل کنم! رادیو خیلی در خانواده فرهنگی‌تر است، چون چشم‌تان را کور نمی‌کند می‌توانی به او گوش کنی و به همسرتان هم بگویید نفسم، عمرم، جانم، قوت قلبم، همه کس من، زندگی من. حرام خیابان از بی‌عرضه‌گی محرم خانه است. اگر محرم خانه عرضه داشته باشد حرام خیابان خودبه‌خود از بین می‌رود، نه کسی اشتیاق دارد به حرام نگاه کند چون دلش سیر است، نه کسی مرض دارد حرام را به نمایش بگذارد چون جانش سیر است، جان فقیر، گدا، گرسنه بیمار است که در خیابان می‌شود چراگاه‌ زشتی‌ها و پلیدی‌ها و نبایدها.

خب شما یک حالتی هم در حیرت پیدا می‌کنید به نام «گذار از مرحله منیّت به مرحله معنویت». چه چیزی در خانه‌تان ایجاد می‌شود که اینگونه می‌شود؟ آن سن تقویمی که عرض کردم باید بگذرد تا تشخیص بدهید، عقلی که عرض کردم بگذرد تشخیص بدهید به اجتماعی ارزشی و سن اعتقادی می‌رسد. در سن اعتقادی خانمت از بیدار کردن تو برای نماز لذت می‌برد، نه اینکه تو با عصبانیت بگویی تو نمی‌دانی من خوابم؟ تو نمی‌دانی من خسته‌ام؟ خانمت فکر کرد تو هم مثل همه بنده‌های خدا شوق داری برای خداوندت، زشت نیست برای موهایتان بیشتر از خداوند وقت بگذارید؟! بعد خجالت نمی‌کشید آن دنیا خدا نامه اعمال‌تان را باز کند و به شما نشان دهد! دخترم، پسرم از خرِ شیطان پیاده شو. وعده‌ای که خدا داده، که شما دارای یک چیزهایی هستید که خدا می‌داند و از خلقت شما به خودش تبریک گفته، به تسلیت تبدیلش نکنید، یکطوری رفتار کنید که در زندگی‌تان خدا حضور داشته باشد، این تشخیصی که شما می‌دهید کم‌کم به شما رسیدن به توکل را ایجاد می‌کند. هرچه سن‌تان معنوی‌تر باشد، توکل‌ در شما بیشتر می‌شود و هرکس خداوکیل است چرا باید نگران باشد، بهترین وکیل جهان است. اصلاً پول که نمی‌گیرد هیچ؛ حق‌الوکاله که نمی‌گیرد هیچ، به شما مطالبات‌تان را هم می‌دهد، یعنی هرچه دوست دارید به شما می‌دهد. رسیدن به رزاق بودن خداست. وقتی سن ما، عقل ما، رسش داشته باشد باور می‌کنیم که خداوند رزّاق ماست. فکر نمی‌کنیم چون وسیله می‌شود رئیس کارخانه، پس اوست که به ما روزی می‌دهد! اصلاً او نیست که به ما روزی می‌دهد، چون کس دیگری وسیله می‌شود و به ما می‌رسد پس اوست که به ما روزی می‌دهد! اصلاً آنها نیستند، می‌گویند ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری به غفلت نخوری؛ بدانید این نان برای این چیزها نیست، نان برای نانوایی نیست، برای آن دهقانی است که با توکل به خدا جانش را در این نان کرده، نان، نان نیست جان است؛ اگر این را بفهمیم دیگر سی‌وسه‌ درصدش را دور نمی‌ریزیم! می‌گوییم آقا گناه دارد که جان یک دهقان را دور بریزیم.

من خودم با چشم خودم خواندم کتاب «آفتاب بروجرد» در مورد زندگینامه علامه بحرالعلوم بروجردی است. می‌گوید ایشان نشسته بود و دانه‌های ساقه‌های یک سبزی را که خانواده‌شان پاک کرده بودند دانه دانه می‌کردند. گفتند حاج‌آقا شما مرجع جهان اسلام هستید، اینها را ول کنید کس دیگری انجام دهد، گفت یعنی ما «نور السموات فی‌الارض» را اجازه بدهم به تاریکی برسد. بابا عشق شما «نور السّموات فی‌الأرض» است، محبّت‌تان نور خداست، این نور خدا را قشنگ با هم شریک کنید، خوب استفاده کنید تا برسید به نیاز به اینکه من باید انسانی خداپسند را تربیت بکنم. من باید همسرم را خداپسند تأمین بکنم، من بایستی مصداق این باشم در کلام رسول‌ اکرم(ص) که نشستن مرد مؤمن در کنار همسرش از اعتکاف در مسجد من، برای من مهم‌تر است. مصداق کسی باشم که در حدیث نبوی می‌گوید مردی که به زنش خدمت می‌کند و در آن خدمت ترش‌رویی نمی‌کند و با محبّت این کار را می‌کند در فهرست شهداست. خب دین ما، چقدر به ما اعتبار بدهد؟! دین ما چقدر به ما امتیاز بدهد؟!

شاید یک کمی باید برگردیم و حال خودمان را دوباره مرور کنیم. پسر من! دختر من! خلاصه بحث را خدمت‌تان عرض کنم، ازدواج در هر سنی که باشد تشخیص زمانش به این است که ما بدانیم سن تقویمی‌مان درست است، سن عقلی‌مان درست است، سن نگرشی‌مان درست است، سن معنوی‌مان و سن اجتماعی‌مان و... همه اینها باعث می‌شود که سن اقتصادی‌مان هم درست شود. من ایمان دارم کار هست، ولی چون عار نیست، خیلی‌ها  از کارهای معمول عارشان می‌شود، و به نسبت آن به دیدة انکار و انحراف و بد نگاه می‌کنند.

ما در ایران غنی‌ترین فرصت‌های شغلی را داریم، منتهی یک اشکالی پیش آمده، همه دنبال آب‌ باریکة دولتی‌ هستیم و این آب باریکه هم مشکل پیدا کرده، چون جوی آن را با توکل الی‌ا... نبسته‌اند وسط آن دچار حفره شده! اگر ما با توکل خدا برویم این جوی دائمی است و برای شما هم می‌رسد و انشاءا... رزاق هستی هم به شما به رزق و روزی واصل می‌کند.                  والسلام علیکم و رحمه‌ا... و برکاته

 

طالب 1
۲۲ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۴۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر