طالب

صدهزاران طالب اینجا سرنهاد / تا که یک کس اندر این ره پا نهاد

طالب

صدهزاران طالب اینجا سرنهاد / تا که یک کس اندر این ره پا نهاد

طالب

بنشین و نظاره کن تنهاییم را...
برنمی تابم...
راهی ندارم جز...
پس...
دعایم کن.

+دل نگارهایم بر اساس دریافت ها , درک مطالب خوانده شده ی کتب , شنیده ها و... است.
بنابراین احتمال خطا در انها وجود داره.ممنون میشم اگه اشتباهی دید تذکر بدید.
به امید خدا بقیه مطالب با سند و مدرک ارائه می شوند.



Reba.ir

آخرین مطالب

pic position

pic position

پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درس یقین» ثبت شده است

آن فقیه وارسته در روزگار کهنسالى درس حوزه کربلا را به سید على طباطبایى و دیگر شاگردانش وانهاد. سید مهدى بحرالعلوم را براى اداره حوزه نجف بدان سرزمین نورانى گسیل داشت و خود به تدریس شرح لمعه بسنده کرد.

البته درس استاد با همه دروس دیگر تفاوتى آشکار داشت. محفل او پیش از آنکه جایگاه دانش اندوزى باشد مجلس معنویت و عرفان بود. دانشجوى شرح لمعه وى با نگاه در چهره ملکوتى آن عارف پاکدل و گوش سپردن به کلام نورانى اش درس یقین مى آموخت و با راههاى روشن کمال آشنا مى شد. دانشور پرهیزگار حضرت سید زین لالعابدین لاهیجى از آن درس خاطره اى ارزنده باز گفته است:

ما در عتبات عالیات تحصیل علم مى کردیم. آقا به سبب کهنسالى ضعیف شده، تدریس را ترک کرده بود و تنها شرح لمعه اى مى گفت. ما چند نفر بودیم که به خاطر تبرک و تیمن به درس آن بزرگمرد مى شتافتیم.

روزى دیر از خواب برخاستم، نماز صبح قضا شده، وقت درس آقا نیز رسیده بود. با خود گفتم: اول در درس حضور مى یابم و بعد به گرمابه رفته و غسل مى کنم.

پس به درس رفتم. آقا هنوز نیامده بود. اندکى بعد استاد تشریف آورد با شادى و بهجت تمام به اطراف نگریست ولى یکباره آثار اندوه در چهره اش آشکار شد. سپس فرمود: امروز درس نیست، بروید!

شاگردان برخاستند و رفتند. چون خواستم برخیزم به من فرمود: بنشین!

من نشستم، چون مجلس خلوت شد آقا فرمود: زیر بساطى که بر آن نشسته اى اندکى پول هست، آن را بردار، برو غسل کن و از این پس با بدن ناپاک در چنین محفلى حاضر مشو.

من شگفت زده پول را گرفتم و به حمام رفتم.([1])

طالب 1
۲۲ تیر ۹۴ ، ۱۲:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر